با اجازهی خودم، یادداشتی در بارهی کتاب در اینجا میگذارم. بی آنکه شرحی بر کتابی باشد.
امیدوارم این گونه یادداشتها دیگر تکرار نشود.
***
آیا خیلی سخت است در مقابل کسی که دارد کتابی میخواند، موضع گیری نکنیم؟
نسل خودم را بسیار بیرحم میدانم. نسلی که با باور نویسندگانی بزرگ شد که امروز هم بسیاری از آنها را به کشک هم حساب نمیکند. عادت کرده بود. از بدبختی اش فراموش کرده بود که باید به کدام امامزاده ای دخیل ببندد. یعنی راستش یاد گرفته بود که مدام به دیگران سرکوفت بزند:
- این دیگه چه آشغالیه که میخونی؟
- اینم شد کتاب؟
- اینم شد نویسنده؟
- اه
- اوه
- واه
نسلی که عملکردش در زمینهی کتاب و کتابخوانی، امروز ِ ملت ایران را کشیده به جایی که میبینیم. نسل من و نسل امروز، در جامعهی ایرانی هیچ چیزی برای دفاع ندارد. اصلن کتابخوانی ندارد که در سراشیبی قبر حتا به او بگوید، نه، از او بپرسد:
"آهای فلانی.......... این روزا که خیر سرت داری رحلت میکنی، داری چی میخونی؟"
در نسل من هیچ روشنفکری نبود که به من بیاموزد که کسی را برای خواندن هر کتابی سرزنش نکنم. کتابخوانی همه اش چارلز دیکنز و همینگوی و اسکات فیتزجرالد و داستایوفسکی و ویکتور هوگو و ویل دورانت و مارکس و انگلس و لنین نیستند و نخواهند بود. هستند؟ و خواهند بود؟ اگر این را می گویید که همانا شما هم چون من، از گمراهانید. هر چند همهی اینها که نام بردم تاج سر خودم باشند. که هستند.
زندگی همه اش خواندن کتابهای سنگین و فلسفی نیست. در هیچ جای جهان کسی به خودش اجازه نمیدهد که به کسی بگوید که این را بخوان و آن را نخوان. جز در جایی که امروزه نسل من دارد زندگی می کند.
خود من با خواندن کتابهای میکی اسپلین و آثار آگاتا کریستی و شاهنامهای به نثر که نمی دانم از کجا گیرم آمده بود، کتابخوانی را شروع کردم و متاسفانه بعدها هم با باورهای مسخرهای، قطع شد.
نسل من نسلی بود که به حرف صمد بهرنگی بها داد. که می گفت:
هر کتابی به یک بار خواندن می ارزد. ولی عمر آنقدر طولانی نیست که تمامی کتابهای خوبی که موجود است را بخواند.
در ظاهر حرف بسیار درستی بود ولی ...........
مگر می شود همه ی کتابهایی که به خواندنش می ارزد را هم خواند؟
آقای بهرنگی....... نتیجهی این کلام شما و این تبلیغی که من در آن هنگام با دانشی بسیار کمتر از امروزه روز از زندگی کنونیام، از نسل خودم و شما یاد گرفتم و برایش تبلیغ هم کردم، تبدیل به آن شد که همه عطای کتابخوانی را به لقایش بخشیدهاند. این افراطیگری نسل من اصلن قابل بخشش نیست.
سند؟: تیراژ کتابها: چهل سال است در حد 3000 نسخه، دارد درجا میزند. شرم آور است.
چیزی که امروز من میبینم و شما متاسفانه نیستی که ببینی، این است که همه ی ملت رفتهاند به دنبال نخود سیاه.
من ضمن ابراز پشیمانی کامل از آنچه که در گذشته به آن باور داشتم خدمت همه رهگذران از این درگاه عرض کنم که هر چه میخواهید، بخوانید. خواندن کتاب، راه را به شما نشان خواهد داد. با هر چه بیشتر خواندن سلیقهتان بالاتر و بالاتر و بالاتر میرود. و روزی می رسد که هر کتابی را نخوانید و خودتان انتخاب خواهید کرد.
نگویید کتاب نداریم. نگویید تورم بیداد میکند و پول خریدن کتاب نداریم. ما همین که بتوانیم قوت لایموتی برای این روزگارمان فراهم کنیم، هیهات است. لازم نیست بیرون از سرایتان را جستجو کنید. اگر نگاهی به کتابهایی که در خانهتان انباشته شده بیاندازید. میتوانید کتابهای زیادی را پیدا کنید که هنوز نخواندهاید.
اگر از آنها گذر کرده اید که چه خوب. ولی اگر گذر نکرده اید، آن ها را بخوانید.
عمر خیلی طولانی نیست ولی حیف است که به کتابخوانی نگذرد. هر چند کتاب هایی که به یکبار خواندن بیارزد.
امیدوارم پاسخی بر این پرسش من داشته باشید که:
در حال حاضر مشغول خواندن چه کتابی هستید؟
پرسشی که از طرف کسی که هر روز میبینمش و با آن مواجهم.
و هر روز به او می گویم:
یک: مرشد و مارگریتای میخاییل بولگاکف
دو: عقاید یک دلقک ِ هاینریش بل
جسارت است اگر این همین را از شما بپرسم؟
به من پاسخ ندهید. پاسخی نمیخواهم. در دلتان و به خودتان بگویید.
این روزها مشغول خواندن چه کتابی هستید؟