اسم داستانهای هزار و یک شب و شهرزاد قصه گو تقریبا نامی آشنا در سراسر جهان است . به سراغ قدمت این داستانها که بروید با روایات و نظرهای بسیارگوناگون و گاه متضادی روبرو میشوید.
نسخه کتابی که اکنون در دست ماست ( البته بعد از انقلاب با اندکی سانسور ) ترجمه عبدالطیف طسوجی تبریزی است که در زمان محمد شاه و پسرش ناصرالدین شاه از عربی به فارسی ترجمه شده و به چاپ سنگی رسیده است.
به گفته علی اصغر حکمت ، وزیر معارف دوره رضاه شاه ، که یکی از پژوهشگرانی است که در باره هزار و یک شب تحقیقات بسیاری کرده است ، این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر به فارسی (پهلوی) ترجمه شده و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده است.
بهرام بیضایی از دیگر کسانی که دراین زمینه کار کرده است ، در جواب به شرق شناسانی که ریشه هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت می دهند اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمی آورند چنین می گوید:
" هزار و یک شب اصلیتی ایرانی دارد چرا که داستان اصلی یا داستان بنیادین آن ایرانی است و آن قصه خود شهرزاد است.
برای معرفی کتاب ناچارید داستان بنیادین را بگویید، چنانکه بیش از هزار سال پیش مسعودی و ابن ندیم چاره ای جز تألیف خلاصه داستان بنیادین برای توضیح کل کتاب ندیده اند " .
حرف بیضایی این بود که تصور کتاب هزار و یک شب بدون همین قصه اصلی یا چنانکه او دوست داشت بگوید قصه "بنیادین"، ممکن نیست. شما می توانید هر قصه دیگری را از هزار و یک شب حذف کنید بی آنکه کتاب آسیبی ببیند اما اگر داستان بنیادین را حذف کنید هویت کتاب از دست می رود.
به نظر من ، اینکه شهرزاد اهل کدام تبار بوده زیاد مهم نیست . داستانهای هزار و یک شب در طول سالیان متمادی نسل به نسل بازگو شده و هر تبار و قومی داستانی به ان افزوده و رنگ و بویی به آن بخشیده و داستان سرزمین خود را در دهان شهرزاد قصه گو نهاده و به جهانیان ارسال کرده است.
محمد بهارلو ، داستان نویس ، سالهاست که مشغول تحقیق در این زمینه است و قصد انتشار نسخه جدیدی از کتاب هزار و یک شب را دارد. وی معتقد است که قسمتهایی از این کتاب سانسور شده است و در صدد بر آمده که این قسمتها را پیدا کند و همین انگیزه نقطه گذاری و مقدمه نویسی و چاپ مجدد کتاب را فراهم آورده است.
بهارلو نکته جالبی درباه داستانهای هزار و یک شب می گوید :
«در هزار و یک شب سخن گفتن مساوی با زندگی و سکوت برابر با مرگ است. اگر توانستی قصه بگویی زنده می مانی. قصه گفتن یا حدیث ساختن نوعی اعتراف کردن و وصیت گزاردن است؛ یک جور بیاینه پیش از مرگ است. قبل از مرگ، زیر تیغ به هر کس مجال داده می شود قصه بگوید و با قصه گفتن جان خود را از مهلکه در ببرد. قصه گفتن حق محترمی است. نه فقط شهریار خون ریز بلکه حتا عفریتی که بچه اش به تصادف و به سهو کشته شده، به کشنده فرزنده خود مجال قصه گفتن می دهد.»
داستان اصلی یا به قول بیضایی داستان بنیادین بدین گونه است که :
دو شاهزاده برادر ، به نامهای شهریار (یا شهرباز) و شاه زمان ، مورد خیانت زنان خود قرار می گیرند شاه زمان ترک پادشاهی کرده و راهی دیار برادر می شود و شهریار هم به انتقام خیانت همسرش هر شب دختری را به نکاح در می اورد و بامداد دستور قتلش را می داد .
تا اینکه دیگر دختری در شهر نمی ماند و وزیر شهریار که دو دختر به نامهای شهرزاد و دنیا زاد داشت و به شدت نگران این قضیه بود به پیشنهاد شهرزاد وی را به عقد پادشاه درمیاورد.
شهرزاد همان شب به شهریار می گوید که خواهری دارد که هر شب با قصه های او به خواب می رود و درخواست می کند که همان شب خواهرش را به قصر بیاورند تا برای بار اخر برایش قصه بگوید .
دنیا زاد می اید و شهرزاد قصه گویی را آغاز میکند ، شهریار هم که مسحور این قصه شده بود مهلت میدهد که فردا شب ادامه قصه را بشنود و بنابراین کشتن شهرزاد را موکول به بعد می کند و این قصه گویی ها هرشب ادامه پیدا می کند ......