از ریشه تا همیشه
گزیده ای از سروده های اردلان سرفراز
ویرایش افشین سرفراز
چاپ هفتم
تابستان 1384
3000 نسخه
نشر ورجاوند
قیمت 5300 تومان
بی شک اکثر خاطرات و اتفاقات گذشته در ذهن تک تک ما با هنر به ثبت رسیده. هنرهای دلخواه و شیرینی که همیشه ذهن خلاق و درگیر ما را انسجام بخشیده و به یک سوی مشخص سوق داده است. از این هنرها می توان فیلم بخصوص یا نقاشی و موسیقی بخصوص را یاد کرد.
همچون آواها و فولکلور های سنتی و قدیمی، ترانه ها و اشعارِ جاری در بین ملودی، نقشی غیر قابل انکار در به یاد سپاری کاری، چیزی، جایی و یا شخصی دارند. مثلا شما با خواندن قطعه شعری از رهی معیری به یاد موسیقی دلنوازی می افتید که در فلان محل و همراه فلان شخص به یاد سپرده اید.
گشودن کتاب مشکی-خاکستریِ "از ریشه تا همیشه" نیز ایرانیان و موسیقی دوستان را یاد کارهای قدیمی و عجینی می اندازد که هرکدام از ما روزگاری را با آنها گذرانده ایم. با آنها گذشته ایم و از آنها نگذشته ایم. من نیز به شخصه وقتی سال پیش کتاب بدستم رسید و از دیدن نام ترانه سرای روی کتاب شاخ در آوردم، زودی بازش کردم و به همان زودی، ترانه ای دامن گیر را یافتم که شاید هیچ وقت دنبال ترانه سرایش نبودم و یا اگر بودم منبعی را برای چنین گشتنی نمی شناختم. یادآوری این نکته بجا می نماید که همین تکه پاره میراث های به دست رسیده هم یادگاری ست از دورانِ یکی به نعل و یکی به میخ که در خاطر ما ناچاران به دوران آزادی نام یافته و شناخته می شود و امروزه روز دست به دامان خداییم که چنین وزیری را مرحمت نماید ( از حق نگذریم که تاریخ خوانان و جغرافی دانان انگار مماشات را کمی بهتر درک کرده اند تا فیلسوفان و مهندسان و تفکیکیان و شیره مالیدن را مدرنتر می دانند و بقول زیباکلامِ خوش گفتار، گزینه ی دیگری روی میز نیست اما پرنده را بسنده نشاید!)
بعد از خواندن و جویدن این کار بود که ویلان و سیلان کتابفروشی های پایِ تخت(!) شدم و امید به یافتن کاری دیگر که شاید در همان دوران، از زیر تیغ، تکه پاره گذشته و حیاتی انگار در شریان نمود دارد. اول کاری از مسعود فردمنش یافتم و سپس و پس از چندی کاری از قمیشی که چندان سلامت نبود و منِ نابالغ خود چند غلط از آن یافتم و گریه بر احوالِ خویشتنِ امیدوار! ایرج خان جنتی عطایی و شهیار قنبری و سالِ صفر همین سرفراز خان را یافتم و خواندم و کشفی بزرگ لابد کردمی و سعی در دور نگه داشتن ایشان از چشم مراقبان و مدافعان و مشایعان و مبالغان و ...!
عزیز ترین کاری که درین اجمال یافتم را برایتان می گذارم و حکما خود ادامه خواهید داد و دست درد و تایپ دو انگشتی مرا بر این اندک خواهید بخشید :
از دست عزیزان چه بگویم، گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جز این دستِ مرا مشغله ای نیست
دیریست که از خانه خرابانِ جهانم
بر سقف فرو ریخته ام، چلچله ای نیست، چلچله ای نیست
و ...
همین!