عنوان کتاب: دستهی دلقکها
نویسنده: لویی فردینان سلین
مترجم: مهدی سحابی
نشر مرکز
در میان رمانهای نویسندهی فرانسوی سدهی بیستم، «لویی فردینان سلین» نویسندهای که به او عشق میورزم، دستهی دلقکها، نمایندهی حسّ سرخوشی و سهلانگاری است. برای معرّفی اجمالیِ کتاب نتوانستم بهتر از یادداشت پشت جلد چیزی بنویسم. پس ناچار همان را برای شما هم درج میکنم:
«دستهی دلقکها، در کنار سفر به انتهای شبو مرگ قسطیکه آن دو نیز به فارسی ترجمه شدهاند(*)، از مهمترین آثار سلین، نویسندهی عصیانی و سنّتستیز فرانسهی پس از جنگ اوّل است. ماجرا در زمان جنگ اول میگذرد، در محلّات پایینشهری لندن، شهری دچار ویرانیهای جنگ و پناهگاهی برای عناصر وازدهای که میکوشند از گذشتهی خود بگریزند. سلین با تفالههای جامعه، آدمکشها، واسطهها، قاچاقچیها، بدکارهها، معتادان، ولگردان، و جنایتکاران محشور میشود. گویی آنان را درک میکند و تیزبینانه و بدبینانه، با حالتی از انزجار و نفرت، به جامعهای در حال تباهی و تجزیه مینگرد. "دلقکبازی"های قهرمانان این کتاب، درگیری دائمیشان با "گزمه" و "عسس"، آنارشیسم حاکم بر روحیه و رفتارشان، در ظاهر جلوهی یک نمایش عروسکی را دارد امّا در باطن تراژدی عظیمی است که سلین استادانه با این بازیگران خلق کرده است.»
مرحوم مهدی سحابی در مقدّمهی کتاب برای ترجمهی کتاب با عنوان اصلی Guignol’s Band (دستهی گینیول) دلایل خوبی میآورد. گینیول نام عروسکی در نمایشهای عروسکی کلاسیک در فرانسه است که تم اصلی آن درگیری با «گزمهها» و مأمورهای حکومتی بوده است. چنان که درگیری شخصیتهای «دستهی دلقکها» با مأمورین حکومتی در تمام رمان جاری شده است.
امّا خود سلین برای این رمان مقدّمهای طوفانی نوشته است و در آن به منتقدانش حمله میکند. منتقدانی که شیوهی زبانیِ او را صحیح نمیدانستند. او حتّی به خوانندگان کتاب هم هشدار میدهد و پیشاپیش آنها را آمادهی مواجه شدن با رمانی پر از زد و خورد و با زبانی آرگو میکند.
دلقکبازیهایِ شخصیتهای این رمان در عین کارکردِ فرمی، طبق گفتهی سلینشناسان، به ایدهی «کارناوالگرایی» در ادبیات نیز میرسد. ایدهای که برخی معتقدند پیش از این که «باختین»، متفکّر روسی، آن را شرح دهد، سلین از آن در آثارش استفاده میکرد.
سلین در ایران با «سفر به انتهای شب» و «مرگ قسطی» شناخته میشود. اگر این دو اثر سلین را خواندهاید انتخاب بعدی شما «دستهی دلقکها» خواهد بود.
*«سفر به انتهای شب» را مرحوم فرهاد غبرائی، و «مرگ قسطی» را مرحوم مهدی سحابی ترجمه کردهاند.