مرگ کسب و کار من است
نوشتهی: روبر مرل
برگردان: احمد شاملو
انتشارات نگاه – 1389 – چاپ هشتم
464 صفحه – 9000 تومان
***
در آغاز کتاب میخوانیم:
جز به قربانیان آن کسان که مرگ
از برایشان کسب و کاری به حساب میآید،
این کتاب را به که اهدا میتوانم کرد؟
***
مرگ کسب و کار من است، سرگذشت رودلف فرانتس هوس است. او در کتاب رودلف لانگ نام دارد. چرا که کتاب کل داستان زندگی این جلاد نیست و فقط شامل بخش کاری وی و در بارهی چند سال پایانی زندگی اوست. سالهایی که فرمانده و مسئول کشتارگاه آشوویتس بود. هوس، در تمام زندگی یا زندانی بود یا زندانبان. قاتل محکوم به اعدامی بود که جرمش کشتن آموزگاری بود که به یکی از خرابکاران معدوم آلمانی توسط فرانسویان، دشنام داده بود.
در دادگاه نورنبرگ که از بیستم نوامبر 1945 تا اول اکتبر 1946 ادامه یافت، محاکمه و محکوم به مرگ شد و در همان آشوویتس به دار آویخته شد. در دفاع از خودش که متهم شده بود به کشتار 3.5 میلیون نفر، گفته بود اشتباه است. 2.5 میلیون نفر درست است.
در طی خواندن یکی از تلخ ترین و نیز واقعیترین کتابهای تاریخ ادبیات جهان در مییابیم که انسان، ددمنش ترین و خونخوارترین جاندار کره زمین است. تنها جانداری که همنوع خود را میتواند بی، یا با کوچکترین دلیلی به راحتی بکشد. نه یک تن، نه دو تن، ......... بلکه میلیونها تن. نه برای سیر کردن شکم، که برای ؟. به جای ؟ هر چه میخواهید بگذارید و تصور کنید. چون میتواند هر چیزی باشد. هر چیزی.
در این کتاب با کم و کیف اتاقهای گاز و کورههای آدم سوزی رژیم آلمان نازی که همه کم و بیش با آنها آشنا هستیم، بیشتر آشنا میشویم و روش حل مشکلات موجود در شیوهی انجام کار را میبینیم. به تعدادی از آنها که مشکل گردانندگان و از جمله هوس هستند، اشاره ای میکنم و میگذرم. شاید لازم باشد خودمان هم یاد بگیریم:
از آنجا که اجساد در ابتدا سوزانده نمیشدند و دفن میشدند مشکلات بسیار زیادی برای عمال رایش سوم پدید آمد از جمله:
جسدها چگونه در گورهای دسته جمی دفن شوند تا بیشترین تعداد را بتوان در یک گور جای داد؟ طبیعی است که باید دراز به دراز چیده شوند و از تلنبار کردن آنها خودداری کرد. چرا که گودالهای بیشتری بای کند ینی هم زمان بر است و هم هزینه بر. روزانه شاید دو سه گور را بیشتر نتوان پر کرد. در ثانی این قربانیان در حین مرگ خودشان را کثیف کرده و اندامشان لیز بود و مشکل ساز.
هرچه گورها بیشتر میشدند فاصله آنها تا اتاقهای گاز بیشتر میشد و حمل اجساد وقت و نیروی زیادی را طلب میکرد.
برای این که قربانیان باور کنند که از این حمام ها بیرون می ایند چرخ های قهوه سازی در کنار اتاق گاز باید باشد و به آن ها گفته شود که بعد از حمام قهوه خواهند خورد.
کودکان را در صورت اعتراض مادران باید به آن ها باز گرداند تا ایجاد بلوا نشود و شک برانگیز نشود. چرا که همهی قربانیان واقعن فکر میکردند که به حمام های عمومی برده میشوند.
سناریوی دفن اجساد تبدیل یه سوزاندن آنها شد. در ابتدا مشکلی نبود ولی بعد چربی جدا شده از قربانیان دست و پاگیر شد. این چربی ها را چه بکنند؟ البته راه حل مشکل خیلی زود پیدا شد و چربی ها به کارخانه های صابون سازی فروخته شد و نیز خاکستر قربانیان در میادین کود فروشی به قیمت خوبی به فروش می رسید. و درآمد حاصله صرف ادامه کار میشد.
دندانها و حلقه های طلا ولی فقط میبایستی تحویل رایش سوم میشد.
..............
هوس وقتی در نورنبرگ محاکمه شد که آمریکا چهار ماه پیش از آن به خود اجازه داده است که فاجعهی هیروشیما را پیش از آن که ژاپن فرصت تسلیم شدن یابد، در ناکازاکی تکرار کند. بی این که برای این جنایت مشهود جز ساده خویی دلیلی داشته باشد. ناکازاکی فقط و فقط نیاز زرادخانهی آمریکا بود به یک آزمایش اتمی دیگر. بمب اتمی هیروشیما از اورانیوم بود و بمب ناکازاکی پلوتونیوم. تاثیر مخرب این دو میبایستی روشن میشد.
در نورنبرگ، قهرمان کتاب ما با سرهنگی آمریکایی مناظره میکند:
چه فرقی است بین نسل کشی یهودیان و نسل کشی ژاپنیها؟ قتل عام، قتل عام است. اگر بمبی که بر هیروشیما فرود آوردید را ما بر سر شما و در واشنگتن میانداختیم، اکنون چه زنجمورهای که سر نمیدادید؟
تو که این قدر سرت میشود بگو ببینم ظرفیت کشتاری کدامیک از اردوگاههای ما با بمب اتمی شما برابری میکرد؟
من آشوویتس را به تو میدهم تو هم هیروشیما را به من بده. حساب بی حساب.
در دنیا دو نژاد بیشتر وجود ندارند، آنهایی که کشتار میکنند و آنهایی که کشته میشوند.
مشکل این جاست که تاریخ را طرف پیروز در جنگ مینویسد.
مرگ کسب و کار من است، به راستی یکی از بهترین برگردانهای موجود به زبان پارسی است. فضای کاملن خشن با استادی هرچه تمامتر با آوردن بعضی از اصطلاحات به همان شکل آلمانی و خشن –به جای برگرداندن- به خوبی القا میشود. اصطلاحاتی که به یمن دیدن فیلمهای ساخت طرفهای پیروز جنگ جهانی دوم، همه کم و بیش با آنها آشنا هستیم.
هر اوبرست / هایل هیتلر / ناین، ماین فرویند/ ........
که در پانویس ها برگردان آنها هم آمده است.
یادداش تلخ خود را با بخش زیبایی از کتاب به پایان میبرم. بخشی که از چاپ اول آن تا کنون، از بر هستم. ینی از روزی که برای بار اول آن را خواندم و این روزها تنها ورق زدم. چاپ هشتم آنرا.
روسپی بینوایی را سنگسار میخواستند کرد. عیسای مسیح رسید و گفت:
"نخستین سنگ را کسی پرتاب کند که خود شرمسار گناهی نباشد!"
خلق، سرافکنده دور شدند.
این قصه در کتاب مقدس آمده است، اما در سیاست هیچ کتابی مقدس نیست. این جا تنها چیز مقدس، قدرت است که ضمان پیروزی است، چرا که همیشه حق، با حریف پیروز است.
هیتلر همیشه در توجیه هرجنایت دیگر میگفت:
-فکرش را هم نکنید آقایان، این هم جزیی از "اقدامات دولت" است، "در جهت چهار میخه کردن قدرت قانونی حکومت". وانگهی، که دیده است کسی از پیروزمندان حساب بکشد؟